✍️ کاوه آهنگری
آرامش دوستدار، فیلسوف ایرانی، در یادداشتی کوتاه تحت عنوان ”شك چیست و چه بردی دارد؟” به نکته بسیار مهمی اشاره می کنند، آنهم اینکه باید نگاه ایرانی به تاریخ ١٤٠٠ سال گذشته دچار تغییر گردد. آقای دوستدار اینگونه شروع میکنند: ”
هر ایرانی پس از هزار و چهارصد سال اسلامیت جسمی و روحی نخست باید به خودش ظنین شود و در نتیجه به ریشههای فرهنگیاش، به ریشههای فرهنگی كه او نیز به نوبهی خود نشانهی بیثمری و نازایی آن است.
باید بدگمانی را از خودش آغاز كند كه مسطوره و مخرجی منفرد از رویداد تاریخ ایران اسلامیست.
باید از سرگذشت برونی، درونی، شخصی، خانوادگی، و اجتماعی خودش آغاز كند، تا برسد بهگونهها و نهادهای احساسی، ذهنی و روحی دیگرانی كه چون او منفرداتی زنده از این تاریخ و فرهنگاند و چنین رویدادی را بهنوبه و بهگونهی خود مستند میسازند.
باید در هرچه از فرهنگ دینی و ملیاش میبیند، میشنود و میخواند به تردید بنگرد، برای آنكه عمومن و معنائن جز داستانپردازی، نقالی و رجزخوانی نبوده است. میان این نمایشها حتا یك مورد نمیتوان یافت كه پرسیدن را در ما برانگیزد و ذهن ما را برای اندیشیدن بپروراند.
باید بنا را بر این بگذارد كه قرنها افسونزدگی، نابخردی، منگی جبلیشده، نیرنگ، خوشخدمتی و راحتطلبی، همراه با خواری و سستعنصری در برابر خودكامگیها و پیشواییهای فردی و فرقهیی دستبهدست هم دادهاند تا این فرهنگ و موجود ایرانی ـ
اسلامی آن را پدید آوردهاند.”
و در ادامه یادداشت خود را اینگونه به پایان میبرند: ”نكند اصلاً آنچه میگوییم و خصوصن مینویسیم برای رد گم كردن به خودمان در مورد خودمان باشد در مورد آنچه باید نیندیشیده، ناگفته، و نانوشته بماند، تا مچ ما بهعنوان پسماندههای تاریخی كه سراسرش را در لاف و گزاف خود از شكوه دورهی ایرانی و مواهب دورهی اسلامیاش آذین بستهایم بازنشود. نكند این شگرد چنان در ما عجین شده كه بهصورت مكانیسم دفاعی و وسیلهی مطلق صیانت نفس تاریخی و فرهنگیمان درآمده است و ما این را بهروی خود نمیآوریم، یا اصلن بدان آگاه نیستیم. معنیاش در این مورد اخیر البته این خواهد بود كه در نهایـت معصومیت به دروغ شهادت میدهیم با نادانـی و ناآگاهیمان.
دراینصورت باید همینجا به خودمان بدگمانتر شویم و بیدرنگ از خودمان بپرسیم:
آیا میشود هزاروچهارصد سال ایرانی-اسلامی
بود و دستنخورده ماند، معصوم ماند؟”
من تنها نقدی که میتوانم به این یادداشت اضافه کنم حذف ١١٠٠ سال از تاریخی است که امروز بیش از تاریخ ١٤٠٠ ساله اسلامی مایهی واپسگرایی ایرانیان گشتهاست. اگر نقد و نگاه جناب دوستدار را به تمامه بپذیریم، باز هم تصویری از صورتی با یک چشم به ما نشان خواهد داد. آنچکه ما میبینم، تاریخی ٢٥٠٠ ساله سرشار از دروغ، جعل، خرافات، افسونگری، نابخردی، خودکامگی، پیشواییهای فردی و قومی، داستانپردازی، نقالی، رجزخوانی و افسانهپردازی و دهها صفت غیرمدرن است که حتی در قرن بیست و یکم هم گریبان ایرانیها را ول نمیکند و ثمرهاش بجز تحقیر، کشتار، ستم، تبعیض، فاصله و بیگانگی چیزی دیگر نبودهاست.
فاصله و بیگانگیای که اکنون در میان ایرانیان وجود دارد در تاریخ چند هزار ساله این فلات بیسابقه است. بخش عمدهای از کشمکشها و فاصلههای اتنیکی و مذهبی در کمتر از صد سال گذشته رخ داده و یا تعمیق گشتهاند. علت العلل این وضع هم چیزی بجز ” مرکزگرایی” بنیاننهاده شده توسط پهلویها و ادامه ی آن توسط جمهوری اسلامی نیست.
بر این باورم اگر تمام ١٤٠٠ سال تاریخ اسلامی را با تمام ویژگیهایش از تاریخ ایران و از ذهن ایرانی حذف کنیم، باز به مقصدی نخواهیم رسید که مورد نظر آقای آرامش دوستدار است، بلکه لازم است سیلی پرتوان و جسور نقد ما (بویژه مرکزگرایان) بر صورت افسون زده ی ٢٥٠٠ ساله ی ایران زده شود.