نقدی کوتاه بر استدلالی از اصلاح طلبان حکومتی
یکی از استدلالهای مخملی اصلاح طلبان اینست که ” یک شبه نمیشه به آزادی رسید” و این طیف از جمهوری اسلامی این استدلال یا ایده را به طولانی بودن مسیر و مقاصد نسبت میدهند و مردم را به صبر فرامیخوانند. ظاهرا آزادی چنان پروژهای سنگین و صقیل و چند بعدی است که دههها و قرنها طول خواهد کشید تا مردمانی به آن دست یابند و برای اقناع عموم هم فوری به اروپا اشاره میکنند و میگویند و مینویسند: ” مگه اروپا یک شبه به آزادی رسیده تا ما ایرانیان هم برسیم؟” و این داستان همچنان ادامه دارد
اما اساسا اشکال این ایده از این طیف از قبیله جمهوری اسلامی چیست؟
به انقلاب سال پنجاه و هفت و کودتا برای تصاحب قدرت و پایه ریزی نظام استبدادی وارگانهای امنیتی، سازمانهای ترور، سرکوب، خفقان و وحشت نگاهی بیندازید. همه نیک میدانیم که بعداز انقلاب در مدت زمان بسیار کوتاهی یک سیستم گسترده و متشکل از جناحها و سازمانهای سرکوب و کشتاررا براه میاندازند. با ایمان به کار خود و با تمام قدرت پروژه خود را به اصلاح ” یک شبه” طراحی و اجرا میکنند. بخش مضحک این داستان دقیقا اینجاست که همین طیف در حال اندرزگویی و تلقین به مردم هستند که گویا یک شبه نمیشود به دمکراسی و آزادی رسید. اما همین قبیله توانستند یک شبه استبداد و خفقان را در سراسر کشور حاکم کنند.
نکته دیگری که به باور من به ضعف معرفتی( که ناشی از شیادی و دروغ پردازی آنان است) این قبیله برمیگردد نگاهی است که به فلسفه آزادی و دمکراسی دارند.استبداد درست در مقابل آزادی قرار دارد همچنانکه تاریکی در مقابل روشنایی قرار گرفتهاست. این دو هیچ گونه وجه تشابه و اشتراکی با هم ندارند. شیادی فکری اینان دقیقا در به سخره گرفتن شعور مردم و تقلب تئوریک است. آنانی که در حین انتخابات از آزادی، دمکراسی و توسعه سیاسی و تمامی دیگر زوایا وابعاد قسمت ” روشنایی” صحبت میکنند این اصلاح طلبان– حداقل ریش ریش سفیدانشان– از تئوریسینها و طراحان نظام استبدادی جمهوری اسلامی و آنانی بودند که از دیوار سفارتها بالا رفتند و با طرحریزی دستگاههای سرکوب، ترور و خفقان به بقاء و استمرار نظام کمک کردند. و قسمت مضحک داستان اینجاست که همین طراحان استبداد این دفعه با شکیبایی به مردمان ایران نوید نظامی آزاد و دمکراتیک را میدهند.و این در حالی است که ضمن اینکه در طول چهل سال گذشته این طیف از حاکمیت، دخالت مستقیم در امور اجرایی، قانونگذاری، امنیتی و نظامی داشته، در بیست و پنج سال گذشته نقش و جایگاه اجرایی ویژهتری نیز نسیبش گشته است.
دو نکته در پایان این بحث قابل ذکر است. یکی اینکه که چرا اصلاح طلبی سرابی بیش نیست؟ به باور من یک شخص یا مردمانی هنگامی میتوانند به ” آزادی” برسند که خود آزادیخواه باشند. به تعبیری دیگر با ” آزادی” میتوان به آزادی رسید. باید آزادی همچون ” معرفت” و ” ابزار” در وجود آن شخص یا مردمان نهادینه شده باشد. محال است مردمی بتوانند با استبداد به آزادی برسند.از مردمی که با آزادی آشنایی ندارند نمیتوان انتظار فداکاری برای رسیدن به” آزادی” داشت. نمیشود که در گذشته و نهان خود حامل ”استبداد ” باشیم ولی مقصدمان ” آزادی ” باشد.اینکه میگویند یک شبه نمیشود به آزادی رسید کاملا درست است البته منظور این طیف اینست که بدست آنان و از طریقی که آنان بر آن هستند، نمیشود یک شبه به دمکراسی و آزادی رسید هرچند که همین طیف یک شبه استبداد را بر مملکت ارزانی داشتند.
نکته دیگر که یک نوع شیادی تئوریک نیز است اینکه اساسا آزادی نقطه شروع است نه ادامه یک فرایند. نمیتوان توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را همان آزادی ( و اینجا آزادی به مثابه مقصد) قلمداد کرد. ” توسعه” ماحصل و نتیجه ” آزادی” است نه خود آزادی. کاملا درسته که یک شبه نمیتوان به اروپای امروز رسید، مگر میشود یک شبه یک ” بزرگراه” ساخت؟ پس چگونه میشود یک شبه به وضعیت اروپای کنونی رسید؟ ولی بدون تردید یک شبه میشود به نقطه آغاز رسید. آزادی همان نقطه صفر مرزی است که یک سویش تاریکی و دیگر سویش روشنایی است. ملتها برای پیمودن مسیر روشنایی قطعا زمان لازم دارند و این از ویژهگیهای ذاتی بشر است نه از ضعف شهروندان ایرانی. بحث ما بر سرکم و کیف پیشرفت در مسیر مثبت بردار زندگی نیست بلکه پرسش اساسی این است که چرا ایرانیان هنوز به نقطه آغازین که همان آزادی است نرسیدهاند؟ جواب این پرسش حداقل در چهل سال گذشته – بخشیاش– روشن است و آن هم وجود متقلبان تئوریکیی به نام ” اصلاح طلب” است. بر این باورم که برای رسیدن به ” آزادی” باید از کلیت قبیله جمهوری اسلامی عبور کرد نه فقط طیف موسوم به ” بدتر” آن.