استمرار استبداد در چشم‌انداز سیاسی ایران ـ تاملی بر انقلاب ٥٧

 کاوه آهنگری 

 

شاید برای دانستن چرایی عدم دمکراتیزه شدن ایران و نهادینه شدن دمکراسی در ایران بهتر این باشد که به چرایی استمرار و ماندگاری استبداد بپردازیم. قطعا میان عمق دمکراسی و استبداد بعنوان دو متن و امتداد متفاوت از هم فاصله زیادی وجود دارد ولی اگر با پیمانه ”شاخص” به مقایسه‌ در خصوص این دو ” نوع ” بپردازیم، هرچه از متن به حاشیه برویم، این همانی میان دو نوع حکومت استبدادی و دمکراتیک بیشتر و بعکس کمتر خواهد شد. پس با این حساب نمی‌توان گفت که شروع پروسه‌ی پروژه دمکراتیزاسیون (دمکراتیزاسیون یک فرآیند است) دقیقا به معنی محو استبداد در کلیت آن خواهد بود، به همین دلیل لازم است بر وجود عناصر- ویژگیهای استبدادزا در ابتدای شروع پروژه دمکراتیزاسیون یک جامعه ( بعنوان حاشیه پروژه) آگاه باشیم.

چرایی استمرار استبداد در ایران که امتداد این‌ تشابه دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی است را می‌توان در سه عنصر به نامهای: حکومت، نخبگان و ساختار فرهنگی- اجتماعی رصد کرد. به زبانی دیگر اگر خواهان نماندن استبداد در ایران هستیم لازم است سراغ این سه فاکتور مهم برویم، چرا که این سه عامل فهم گذشته، کنون و آینده را برای ما آسان و روشنتر خواهد کرد.

?حکومت

حکومت و ساختار سیاسی (قوانین) تاثیری به غایت جدی بر روی شکل‌گیری و جهت دهی ذهنیت عمومی مردم از یک طرف و شروع و پیشبرد فرآیند دمکراتیزاسیون یک جامعه از طرفی دیگر دارند. این ویژگی تاثیر گذار به اهمیت قوانین تا امکانات و سیاستهای آموزشی و پرورشی( رسمی و غیررسمی) برمی‌گردد. دو رژیم جمهوری اسلامی و رژیم پادشاهی پهلوی به لحاظ ساختار سیاسی هر دو جزو رژیمهای استبدادی و تمامیت‌خواه بحساب می‌آیند.

  پرداختن به رژیم پهلوی بطور کلی و خود محمدرضا پهلوی و مدیریت و توانایی نامبرده و پیرامونش بطور ویژه و اینکه چه کردند و چگونه بودند در این مبحث اگرچه قابل اغماض نیست ولی موضوع بحث ما نیست و بر آن نیستم که در این نوشتار کوتاه به جزئیات این مقولات بپردازم اما بر این باورم که جمهوری اسلامی از آستین رژیم پهلوی به دنیا آمد. استدلال در این خصوص هم زیاد سخت نیست. مواردی چون: هرمی‌بودن ساختار سیاسی رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی، جایگزینی ” ولی مطلقه فقیه” به جای ”شاهنشاه” که فراتر از قانون و بالای سر مردم بودن.

”باستانگرایی” محمد رضا پهلوی و آرمانگرایی مذهبی جمهوری اسلامی، نگاه امنیتی به حاشیه ایران و ملتهای غیر فارس، تک حزبی کردن جامعه یا به تعبیری دیگر انسداد سیاسی و عدم اجازه به مردم جهت تاسیس احزاب سیاسی و دخالت در امور سیاسی‌اشان، زندانی کردن دگراندیشان سیاسی و اعدام مخالفین سیاسی و دهها مورد دیگر را می‌توان برشمرد که شباهتهای میان این دو رژیم را بیان می‌کنند. از سویی دیگر از دو نظام سیاسی استبدادی انتظار تولید دمکراسی بعید به نظر می‌رسد و این شامل هر نظام استبدادی در هر کجای جهان می‌شود. مگر اینکه بنا به دلایل و سازوکار خاصی آنهم به ندرت، اصلاحاتی انجام بپذیرد.

?نخبگان

کی دیگر از عوامل موثر در فرآیند دمکراتیزاسیون یک جامعه وجود و حضور نخبگان دگر‌اندیش تغییر‌خواه بویژه در زمینه فلسفی، سیاسی است که می‌توان از آنها به عنوان ساختار شکن و آینده نگر نام برد. بعنوان یک نمونه تاریخی نقش روشنفکران و جنبش روشنگری جامعه غرب را در کشاندن استبداد قرون وسطایی از متن-عمق به حاشیه و شروع فرآیند دمکراتیزاسیون جامعه را نمی‌توان نادیده گرفت. بطور کلی نقش نخبگان در جهت دهی اذهان عمومی و تاثیرگذاری بر آن در مبحث ” تغییر” کم اهمیت نیست. به تاریخ سیاسی غرب هم نگاهی بیندازیم، ردپای فیلسوفان و روشنفکرانی چون مارکس،دکارت، بیکن، کانت،ژان ژاک روسو و دهها فیلسوف و روشنفکر دگرگونی‌خواه و نخبگان متاخری چون میشل فوکو، کارل پوپر و غیره را می‌توان به روشنی یافت.

پرسشی که در اینجا به ذهن متبادر می‌شود حاصل یک برآورد سریع میان ایران و کشورهای دمکراتیک و توسعه یافته است و آن اینکه آیا ایران در کمتر از صد سال گذشته چنین روشنفکرانی داشته‌است؟ اگر آری چند نفر؟ کافی است به نخبگان ایرانی در دوره پهلوی و حتی به قبل از آن نگاهی بیندازیم تا عمق فاجعه برایمان آشکار گردد. چه در زمان قاجار و چه پهلوی، مدل برجسته‌ی روشنفکری به تقلید از زندگی غرب ختم می‌شود. در دوران جمهوری اسلامی هم گردن روشنفکری به سقت نوع دینی آن آویزان می‌گردد. از آن بدتر و مهمتر به نخبگان و پیرامون رهبر انقلاب اسلامی آیت‌الله خمینی در قبل از انقلاب نگاهی بیندازیم، همانها که بعداز سقوط رژیم پهلوی هنوز از نزدیکان خمینی بحساب می‌آمدند و قبل از انقلاب بویژه در زمان اقامت نامبرده در نوفل‌لوشاتوی پاریس همراه و مشاور وی بودند و بعداز انقلاب هم از دست‌اندرکاران نظام بودند، از جمله ابراهیم یزدی، مهدی بازرگان، محمد بهشتی و بسیاری دیگر که در قالب روزنامه‌نگار و استاد دانشگاه و روشنفکر و نخبه جامعه، پیرامون این انسان اهریمنی را تشکیل می‌دادند. انقلابی که رهبر آن خمینی و مشاور و یار نزدیکش ابراهیم یزدی باشد به کجا خواهد رسید؟

بر این باورم که ایرانیان (مرکزیان) دجار فقر روشنفکر به معنای حقیقی آن بوده و هستند. با نگاهی به فلاکت بی‌همتایی که کشور ایران دچار آن گشته‌است و پس از گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی، وضعیت شهروندان ایرانی از یک طرف( امنیتی، اقتصادی و معیشتی، بهداشتی و روانی، اجتماعی) و وضعیت مخالفین جمهوری اسلامی( از نظر کمی و کیفی) از طرف دیگر، آینده سیاسی ایران را چگونه باید دید؟

به رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور که همه و همه در کشورهای آزاد و دمکراتیک بدون هیچ گونه مشکل و مانعی برنامه پخش می‌کنند نگاهی بیندازیم. چه آنهایی که دولتی هستند و چه آنهایی که غیر دولتی هستند، به یک مجموعه دستگاه گزینشی تبدیل گشته‌اند. مجموعه‌ای به اصطلاح روزنامه‌نگار و اصحاب رسانه که در برخورد گزینشی و هراس از مطرح کردن مسایل اساسی سیاسی- امنیتی ایران در حرکتی همسو با رژیم حاکم بر ایران بسرمی‌برند.

?ساختار فرهنگی- اجتماعی

نکته بسیار با اهمیت دیگر در بحث بررسی علل ماندگاری استبداد در ایران، موضوعی اساسی و کلان ساختار اجتماعی- فرهنگی ایران از منظر ”چگونگی” و ”توسعه” است. چگونگی ساختار اجتماعی- فرهنگی ایران ربط مستقیمی به چرایی ماندگاری استبداد و یا به تعبیری دیگر عدم استقرار دمکراسی در ایران دارد. این موضوع ( بستر و ویژگیهای اجتماعی- فرهنگی ایرانیان از جمله مردسالاری، عقلیت اقناع و آخرت‌نگری و انتظار مذهبی، سازوکار آموزشی و پرورشی و …) یک زمینه و سامانه‌ای- با ویژگیهای منحصر به فرد خود- به مانند یک رود در مسیر همیشگی- تاریخی خود، فرصتی به دست حاکمان ایرانی داده تا سوار بر قایق قدرت، فرمانروایی بکنند.

اگر در قبل از انقلاب ٥٧ خانواده پهلوی حاکم بلامنازع ایران گشتند، در بعداز انقلاب ٥٧ هم قبیله‌ای به نام جمهوری اسلامی که محدود به یک سری افراد بود، سکان قایق قدرت را به دست گرفته و قایق را در همان مسیر همیشگی- تاریخی خود تا بحال و پس از چهل سال هدایت می‌کنند. با نگاهی به ایران، نه تنها حکمرانان هر دو رژیم پهلوی و اسلامی از منظر انسداد سیاسی، برخی اصول جهانشمول همچون آزادی بیان- دمکراسی و نگاه امنیتی- حذفی به ملل غیر مرکزی دارای این همانی با سطح بسیار بالایی هستند بلکه همسو با رژیم، ذهنیت نخبگان و عموم مرکز/مرکزگرایان دارای تشابه محرزی با رژیمهای استبدادی هستند.

با تصور حال و روز کنونی ایرانیان که حداقل در کمتر از صد سال گذشته علاوه بر حضور نظام استبدادی از کمبود/ نبود روشنفکران ساختار شکن و عدم توسعه اجتماعی و فرهنگی دمکراتیک و علمی که بخشی از آن بر عهده حکومت و بخشی دیگر از آن را می‌توان سهم نخبگان و روشنفکران دانست، رنج می‌برند، در خصوص ” آینده” چه احتمالی می‌توان داد؟

?سخن آخر

شاید مناسب‌ترین بحث به عنوان سخن آخر این پرسش باشد که دلیل/ دلایل عدم استقرار دمکراسی در ایران چیست؟ بر این باورم که با در نظر گرفتن موارد فوق الذکر ذیل عنوان سه عامل استمرار استبداد و با شناختی که از مخالفین جمهوری اسلامی (بخش سیاسی) و نخبگان مخالف جمهوری اسلامی ( رسانه‌ای، دانشگاهی، مدنی، و …) دارم، احتمال / احتمالات در خصوص آینده ایران را چندان مثبت نمی‌بینم. دلیل مشخص این بدبینی هم عدم مشاهده تغییری عمده یا درکی اساسی، علمی و واقعی در سه عامل ذکرشده از ”دمکراسی” است.

قیام ایرانیان در بهمن ماه ٥٧ – بدون تردید- بخشی‌اش به خاطر ” آزادی” و بویژه آزادی بیان بود. مردمی را تصور کنید که تا قبل از بهمن ٥٧ متحمل هزینه جانی برای آزادی و آزادی بیان گشته‌است اما در عین حال و چندی بعداز بازگشت خمینی به ایران از فرانسه، در مقابل نظرات و بیانات بسیار صریح و واضح خمینی که در تضاد فاحشی با اصول جهانشمول و آزادی بویژه بود، صم و بکم می‌‌گیرند!

علت سکوت انقلابیون( لازم است اشاره کنم که مناطق حاشیه ایران همیشه پیشتاز آزادی خواهی بوده و خواهند ماند و این هم به رنج تاریخی‌ای برمی‌گردد که بستری برای بوجود آمدن یک درک عمیقتر سیاسی از آزادی و دمکراسی گشته‌است) در مقابل بیانات ضددمکراتیک و غیر انسانی خمینی چه بود؟ و این در حالی است که تا چند روز پیش همین مردم و فعالین و سیاسیون مخالف رژیم پهلوی حاضر به فداکردن جانشان برای آزادی بودند اما در مقابل افکار ضد انسانی و غیردمکراتیک و آزادی‌ستیزی خمینی سکوت اختیار می‌کنند؟ آیا این به معنی خوانش ضعیف یا درک نادرست از آزادی از سوی قسمت عمده انقلابیون نیست؟ حالا همین موضوع یعنی درک حقیقت آزادی در میان براندازان و مخالفین جمهوری اسلامی در چه حال و روزی است؟

در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان به فقر معرفتی عموم ایرانیان و نخبگانش از آزادی و دمکراسی اشاره کرد و در بدبینانه‌ترین حالت می‌توان به آینده‌ای مبهم و ناگوار اشاره کرد.

#مامردم

t.me/thirdfrontier

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *