بر فراز گذشته و کنون ایران

آمار مندرج در عکس برای من کورد دردناک است، قطعا بلوچها، اعراب و دیگر ملیتهای ایرانی نیز وضع بهتری ندارند. اگرچه اساسا از ایران ویرانه‌ای بیش نمانده ولی باز سهم ما زاگرس‌نشینان از فلاکت و مصائب دوچندان است. باید کورد بود تا فهمید مقام اول خودکشی در جهان را داشتن یعنی چه. تا بلوچ نباشی نمی‌دانی زندگی در کپر چگونه است و تا عرب نباشی نمی‌دانی بی آبی از یک سوی و بوی گند فاضلاب با وجود این همه ذخایر و ثروت چگونه دردی استو این ویرانگی تمامی ندارد و امتداد آن غم نان یک کارگر یزدی است. حرف من کشیدن جغرافیای غم و اندوه کوردها یا بلوچها نیست، بلکه بر آن شدم این بار بسیار کوتاه ولی روشن در مورد هر آنچه و هر آنکه ما را بدین روز رسانده بنویسم:

گرفتاری او ما این است که هنوز یک آسیب شناسی علمی و آینده‌نگرانه‌ برای وضعیت کنونی انجام نداده‌ایم، به هر گروه سیاسی (چه قبلیها و چه فعلیها) مراجعه می‌کنی، هر دو به جای جواب‌دادن در تلاش تبرئه خود هستند. به این تظاهرات چند روز اخیر نگاهی بیندازید، عده‌ای در کف آن گیر و عده‌ای در وسط آتش خودساخته تیر می‌‌کشند. آیا با این نگاه و شناخت ما به دمکراسی می‌رسیم؟

بازماندگان رژیم پهلوی و طرفدارانش با اشاره به آمار آن زمان سعی در سیاه کردن روی قبیله‌ی حاکم این زمانی دارند. به مدعیان خسبیده در نهان قبیله جمهوری اسلامی مراجعه می‌کنی به هر ترفندی برای استمرار نظام‌شان متوسل می‌شوند.

شاید این پرسش پیش آید که آمار بالای خودکشی فرزندان مادچه ربطی به رژیم ساقط شده‌ی پهلوی دارد؟ و شاید بلادرنگ و به اشتباه به آمار آن زمان اشاره شود، اتفاقا گرفتاری دقیق از همین‌جا آغاز می‌شود. چون اگر به گذشته برگردیم تبعیض و ستم مضاعف کنونی ریشه‌ در سیاستهای غیردمکراتیک آن زمان دارد. این خطه از ایران در آن زمان هم، فدای تهران و اصفهان و شیراز و مشهد و آرزوهای مرکزگرایان شد. و دومین اشتباه پهلویها دقیقا به بی‌تدبیری‌اشان در اداره یک مملکت چند زبانه و دینی، مبتنی بر یک سیستم و سیاست تک ساحتی و بویژه رهیافت قلع و قمع سیاسی و فرهنگی‌اشان برمی‌گردد و این فرآیند نهایتا به تحویل ایران به یک مشت آخوند مرتجع انجامید. در این یقیین داشته باشیم که ظهور حکومت آخوندی در ایران ربط مستقیم به سیاستهای فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، اقتصادی و اساسا کم و کیف نظام سیاسی گذشته دارد، اگرچه بدون تردید عوامل دیگری(داخلی و خارجی) نیز در ظهور این خفاشان تاریک اندیش نقش داشته‌اند. اگر در آن زمان اصلاحاتبی‌تدبیرانه به پیش رفت، در حال حاضر هم اصلاحات فریبی بیش نیست. جمهوری اسلامی ساده‌ترین و قابل فهم‌ترین بخش این داستان است. آمار منتشره از سوی خود رژیمیان در ابعاد گوناگون و اشاره صریح به وجود بیش از هشتاد نوع بحران که گریبانگیر ایران و ایرانی گشته خود گویای فاجعه است و نیازی به توضیح ندارد. جمهوری اسلامی نه تنها ایران را به لجن کشیده بلکه خاورمیانه را به جهنمی سوزان تبدیل کرده و عامل اول جنگ هفتاد و دو ملتدر منطقه و یکی از منابع مهم ناامنی در جهان است. جمهوری اسلامی با هر روز طول عمرش، ملل خاورمیانه را در رسیدن به همزیستی مسالمت آمیز ماهها و شاید هم سالها به تاخیر می‌اندازد.

سخن آخر: اینکه باید برای آزادی و صلح تمام عیار مبارزه کرد، و برای برون رفت از این منجلاب و آینده ایران، بازگشت به دامان خاندان پهلوی و یا نظامی شبه به آن به همان اندازه اشتباه است که به اصلاح جمهوری اسلامی توسط تئوریسین‌ها و بنیانگذاران این نظام امنیتی خشونتگرا دل و امید ببندی. این بدین معنا نیست که هیچ طرفدار و فرد سهیمی در نظام گذشته و کنون حق تلاش برای دمکراتیزاسیون ایران را ندارند. بعکس حرف من این است که ما باید از گذشته و کنون گذر کنیم و طرحی نو دراندازیم. برای این کار شاق هم نیاز به یک نسل نوین رهبری است و این نسل نوین رهبری هم (با همراهی و مشاورت پیش‌کسوتان) در بطنمبارزه ساخته می‌شوند. مهمتر از هر نکته‌ای هم این است که با اندیشه‌ی انتقام هیچگاه نمی‌توان به صلح و آشتی رسید. برای برقراری صلح و آشتی باید از بر فراز حب و بغض به عدالت و آینده ملل ایران و منطقه نگریست.در غیر این صورت همیشه تاریک اندیشان و کوته فکرانی وجود دارند تا فرصت مناسب برای به‌راه انداختن جنگ آنهم در جهت انحصار ایدئولوژیکدینی برای تحقق آرزوهای غیردمکراتیکشان داشته باشند. به تعبیری دیگر با گذر از گذشته و کنون و درس گرفتن از همه‌ی این مصائب و تجربیات بهتر است برای آینده‌ جنگید نه گذشته‌ی از دست رفته و نه چندان درخشان‌ ایران.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *