تغییر در ایران و رویكرد کوردستان: ایران دیگر

آنچە واقعیت گذشتە، امروز و آیندە جغرافیای ایران است، موضوع حقوق ملتهای ساکن در این جغرافیا است؛ واقعیت آن است کە ملتهای غیر فارس در این جغرافیا از کمترین حقی برخوردار نیستند و نکتە قابل تامل نیز آن است کە احقاق حقوق آنها توسط نخبەهای جامعە فارس ایران بە عنوان یک “تهدید” تلقی می شود. دیکتاتوری پهلوی در گذشتە و توتالیتاریزم اسلامی موجود در حال هزینەهای بسیاری بر دوش کل جامعە ایران گذاشتە است، اما “مشکل ایران” مسئلە وجود و یا عدم وجود دمکراسی صرف نیست، بلکە مسئلە چگونگی تعامل با حقوق ملتهای ساکن در جغرافیای ایران مسئلە اصلی جامعە ایران است و چگونگی برخورد با آن، سرنوشت دموکراسی در ایران را مشخص خواهد کرد؛ بر همین اساس جمعی از فعالان سیاسی کوردستان پیش قدم شدەاند و طرحی را تدوین کردەاند تا آن را با دیگر ملتهای ساکن در جغرافیای ایران مطرح نمایند، مشخص است کە طرح مزبور بە استناد واقعیتهای موجود در کوردستان بە عنوان یک نمونە عینی نوشتە شدە است ، اما به باور نویسندگان، راهکاری برای خروج از “مشکل ایران” است.

تغییر در ایران و رویكرد کوردستان: ایران دیگر

تحولاتی کە در ایران امروز شاهد آن هستیم بیانگر تحولی بنیادی نسبت به كشوری است كه برای دههها خود را به مانند دولت-ملت تعریف كرده و همواره در تلاش بوده كه جایگاه و پایگاه خود را در روند تحولات حفظ كند. 
قریب ١٠٠ سال است کە حاکمان و بخشی از نخبە “ایرانی” از اعمال هرگونە خشونت برای تحقق ملت-دولت ابائی نداشتە و در این راستا سیاستهای متفاوت و سیستماتیکی را دنبال کردەاند. سیاستهایی از قبیل سرکوب نظامی، آسمیلاسیون و خشونت دولتی و فکری تا تعلیق بخشهایی از قانون اساسی کە خود بانی آن بودەاند را در دستور کار قرار دادەاند. 
راهحل یا راهحلهایی كه بە منظور گذار بە جامعەای آزاد و دور از تبعیض ارائه می شود با انبساط و انقباض هایی روبرو است كه اهمیت این موضوع را یادآوری می كند كه تغییر در ایران همچنان با مشكلاتی بنیادی در رابطە با هویتی بنام ایرانی و هویتهای موجود در آن روبرو است. به عبارتی دیگر، با رویكردهایی از تغییر مواجه هستیم كه بسیاری از واقعیتهای موجود در ایران را به درستی درك نكرده یا تلاش نمی كند چنین واقعیتهایی را در خوانش های خود جای دهد. با واقعیتی روبرو هستیم كه ایرانی بودن به مانند امری همیشگی و ایستا تعریف شده كه در آن تنها راه ممكن را در ارائه نسخهای كلی در رابطە با تغییر در ایران می بیند. نسخههایی كه ابتدای آن با تغییر جمهوری اسلامی آغاز می شود و نهایت آن به كلماتی كلی در رابطە با بازیگران این تغییر ختم می شود.
این در حالی است كه تغییر در ایران دیگر امری كلی، یك سویه و تك ساحتی نیست. در مقابل با زمینەهایی از تغییر روبرو هستیم کە دارای بازیگرانی است کە توان ادامە مسیر تغییر را دارند و این بانیان تغییر نیستند کە بە آنها مشروعیت ببخشند بلکە تاریخی از مبارزە آنها را در این سیر همراهی می کند. به عنوان نمونه كوردها در انتظار موقعیتی نیستند كه خواست های آنها به عنوان خواستهای مشروع قلمداد شود بلكه تاریخ مبارزاتی در کوردستان این امکان و توانایی را فراهم کردە كه ارزشهای هویتی خود را دنبال كند، حال با جمهوری اسلامی یا بدون آن. 
عواملی زیادی در پیچدگی تغییر در ایران دخیل هستند. بخشی از این عوامل داخلی و بخشی از آن خارجی است اما هیچكدام از آنها توانایی عبور از دیگری را ندارد. اگر فرض ما این باشد كه به طور مثال موقعیت كوردها در دیگر كشورها هیچ تاثیری در نگاه كوردها در ایران ندارد، خوانشی نادرست خواهد بود كه ما را به نتایج غلط سوق خواهد داد. یا اگر فرض ما این باشد كه كوردها سرنوشت خود را به تمامی به سرنوشت دیگر بخشهای کوردستان گره زدهاند، باز هم ما را به سمت خوانش غیر واقعی می برد.
زمینە تغییر در ایران در برگیرنده مجموعه عواملی است كه تلاش در جهت اجماع نظر در خوانش درست این عوامل، زمینه تغییر را بیش از بیش هموار خواهد كرد. از میان مجموعه هویتهایی كه در ایران فعال هستند، جنبش کوردستان همواره جهانبینی و رویكرد خاص خود را نسبت به تغییر در ایران داشته است.
در اویل انقلاب، “دمكراسی برای ایران و خودمختاری برای کوردستان” شعاری استراتژیك بود كه جنبش کوردستان تلاش می كرد در مسیر رسیدن به خواستهای خود آن را تعقیب كند؛ اما با روند تحولات جهانی و منطقەای و پیدایش نسلی جدید در کوردستان، صورت این شعار استراتژیك تغییر كرد. گام نخست “فدرالیزم” بود و در حال حاضر جامعە و فعالین سیاسی کوردستان با پرسشی بنام “استقلال کوردستان” روبرو هستند. 
چنین تغییراتی در عمق جامعه کوردستان جایگاه و پایگاه خود را پیدا كرده است به گونهای كه انسان كورد به دو امر آگاه است :
یک: ایرانی بودن می تواند موضوعی قابل مناقشه و بحث باشد.
دوم: آنچە “ایرانی” خواندە می شود، نتیجەای جز سرکوب و خشونت در جامعە کوردستان به همراە نداشتە است.
پس در نهایت كدام راه را باید انتخاب كرد؟ راهی كه در آن جایگاە كورد تعریف شده و مشخص است کە به كجا می رود؟ یا نه، راهی كه خود کوردها آن را انتخاب کردە، بدون توجە و وابستگی بە تحولات ایران؟
با این مقدمه به سراغ موضوع تغییر در ایران خواهیم رفت كه در این روزها در قالب و معنای متفاوت ارائه می شود، تا در نهایت تصوری كه كوردها از تغییر در ایران دارند را ارائه كنیم. 
تغییر در جهان امروز

تعابیر و خوانشی كه از تغییر در دوران گذشته ارائه می شد با جهانی كه ما در آن زندگی می كنیم تفاوت های بنیادی دارد. عمدهترین عاملی كه معنا و مفهوم تغییر را با دگرگونی همراه كرده است مباحثی است كه در حوزه جهانی شدن مطرح است؛ مباحثی كه تغییر را از صورتهای فراروایتی به قطعات كوچك تبدیل كرده و دیگر گفتمانهای کلان، توانایی اجماع را از دست دادهاند. به فرض مثال اگر زمانی شعار “كارگران جهان متحد شوید”، معنادار بود امروزه این شعار، از قابلیت انگیزشی گذشته برخوردار نیست. یا اگر زمانی شعار می دادیم “ایرانیان بپا خیزید”، شاید توانایی ایجاد حركت یا خیزشی را میسر می ساخت اما در شرایط امروز چنین شعاری با چندین سوال، ابهام و گمان روبرو خواهد شد.
در شرایطی كه قالب های كلی برای تغییر دیگر از توانایی گذشته برخوردار نیستند باید از خود پرسید كه در آن صورت، تغییر را باید در كجا و چگونه جستجو كرد؟ 
گسست هایی كه در گفتمان های كلان به وجود آمده در كنار خود، خرده روایت هایی را تولید یا قدرتمند كردهاند كه تغییر را به مفهومی منعطف با دامنە گستردە تبدیل کردەاند. به این معنا كه كارگران جهان نباید مخاطب ما باشند، بلكه صورت چنان کوچک شدە کە باید “کارگران نیشکر هفت تپە” را مخاطب قرار داد. . یا “ایرانیان بپا خیزید” كه در آن همه هویت های موجود را در ایران خطاب قرار می دهد. بهتر است كه در مكان و زمان خاص خود، به دنبال ایرانی بودن گشت به گونه ای کە بتواند معنایی متناسب با مخاطبان این پیام ارائە شود. پس تغییری كه در این عصر ما با آن مواجهه هستیم به مانند شكافتن ذرات یك اتم است كه هر یك از این ذرات، از توانایی و خصوصیات خود برخوردارند اما تجمیل و گردهم آوردن دوباره این ذرات، نیاز به علم و آگاهی خاص خود دارد كه وظیفه بانیان تغییر است كه به مانند افراد آگاە بە واقعیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با آن برخورد كنند. 
اگر در گذشته تغییر در قالب و گفتمان های کلان قابلیت عملی داشت، دلیلش توانی بود كه نظریات و گفتمانهای کلان نگر تعریفی جمعی از پدیدههای جامعه بشری داشتند اما در عصر جهانی شدن نگاه جمعی به پدیده تغییر، از مسیر افراد یا اتم های كوچكی عبور می كند كه هویت یا ارزش این را به دست آوردهاند كه به ارزش وجودی خود پی ببرند. به عبارتی دیگر، تكثیر معانی تغییر از حوزهای جمعی به حوزهای فردی باعث شده تا قدرت فرمول های کلان پاسخگو نباشد. در چنین شرایطی بازیگران تغییر با فرصت و تهدیدهای جدی روبرو هستند. فرصت به این معنا كه آنها را ناچار می كند دقیقتر و موشكافانتر به زمینههای تغییر بنگرند و خود را در قالبی تعریف كنند كه همه طرف ها را قانع كند. در همان حال تهدید است، به این معنا كه اگر درك درستی نسبت به زمینههای تغییر نداشته باشند با بحران عدم موفقیت روبرو خواهند شد. 
در نتیجه آنچه كه اشاره شد لازم است به این نتیجه، اعتماد و اعتقاد داشته باشیم كه در عصر جهانی شدن، تغییر نه تحمیلی و نه رویکردی کلی می تواند آنرا ممکن کند بلكه تغییر امری اختیاری و همه جانبه است. به عبارتی دیگر، تغییر نیاز به الگوی مطلوب دارد و در همان حال نیاز به دیدی كه به صورت شبكهای بە تغییر بنگرد، نه امری تك بعدی و خود خواستە. اعتماد و اعتقاد به چنین رویكردی، زمینه ارتباط و تعامل با زمینه تغییر را هموار خواهد كرد چرا كه بازیگران تغییر توانایی این را خواهند داشت كه با جامعه یا زمینه تغییر ارتباط پیدا كنند. مسئلهای كه برای نیروهایی كه به دنبال تغییر در ایران هستند بسیار پر اهمیت است. در نتیجه چنین رویكردی نباید به مانند گذشته به ایران و آینده آن نگریست بلكه لازم است كه رویكرد و فضایی را تجسم كرد كه در آن جوامع ایرانی با این مفهوم ارتباط برقرار كرده و خود را بخشی از آن بدانند. برای رسیدن به این مهم لازم است با گفتمان نظری تغییر از منظر “ ایرانی دیگر” به مسئله نگاه كرد.

تغییر نظام سیاسی در ایران

هر چند بحث تغییر در ایران برای نزدیك به چهار دهه است كه در ایران وجود دارد. اما همواره با ركود و تقویت در زمان های متفاوت روبرو بوده است به این معنا کە زمانی در حاشیه بوده و زمانی دیگر دوباره به سطح آمدە تا امید بە تغییر همچنان پایدار باشد. 
تا قبل از اعتراضات اخیر تنها گروهی كه توانست امید به تغییر در ایران را بە نفع خود مصادره كند، اصلاح طلبان بودند.
اعتراضات اخیر، اصلاح طلبان را به حاشیه برد و به طور ملموس، شكست گفتمانی آنها را آشكار ساخت. شكست اصلاح طلبان در واقع، آغاز عصر جدیدی را به همراه داشته كه امید به تغییر را به صاحبان اصلی آن بازگرداند؛ صاحبانی كه به گذار از جمهوری اسلامی و بنیان نهادن نظامی اختیاری و دمكراتیك می اندیشند. کسانی كه میباید شناختی بهتری از جمهوری اسلامی و بازیگران آن به جوامع ایرانی ارائه كنند.
تجربه اصلاح طلبان با همه كاستی و تراژدی هایی كه داشت، اما از شاخصهایی هم برخوردار بود كه نیروهایی كه خواهان تغییر بودەاند بە مانند آنها توانایی جلب نظر جامعە را نداشتند. اصلاح طلبان برای بقای خود و نظام جمهوری اسلامی به شكلبندی گفتمانی دست زدند كه هویتی را برای ایرانیها به همراه داشت. گفتمانی كه قبل از آنکە سراغ تعابیر کلان در جمهوری اسلامی برود، به سراغ آزادیهای فردی، سیاسی و فرهنگی رفت. به افرادی كه در ایران زندگی می كنند هویت بخشید، وضعیت سیاسی را زیر سوال برد و در همان حال از گشایش فرهنگی سخن به میان آورد. از سال ١٣٧٦ گفتمان آنها همواره چالش و محل برخورد برای جمهوری اسلامی بوده است. آنها بودن در قدرت و حاشیه آن را تجربه كردند اما تا اعتراضات اخیر گفتمان آنها، گفتمان غالب بود. دلیل آن، ارائه گفتمانی مفهومی بود كه با كمك و همكاری دستگاه های جمهوری اسلامی، این امکان را به شهروند می بخشید كه احساس كند می تواند امید به تغییر داشته باشد. با شرایطی كه آنها در آن قرار داشتند، توانستند مردم را در بزنگاهای متفاوت پای صندوقهای رای ببرند. اما اکنون كه با بحران مواجهه شدهاند باید این پرسش را طرح كرد كه چه نگاه و گفتمانی میتواند یا قدرت جایگزین شدن دارد؟
گفتمان، مدل و نمونههایی كه برای تغییر و گذار از جمهوری اسلامی مطرح می شود و تا به امروز شاهد آن هستیم، برآمده از مجموع نیروهایی از قبیل سلطنت طلبان، مجاهدین. سكولارها، لیبرال ها، چپها و غیره هستند. همه این گروها مدل مطلوب خود را ارائه می دهند تا بلكه اجماعی را سبب شود. اما تعابیر و تفاسیری كه آنها بكار می بردند، رویكردهای كلی است كه هیچكدام از آنها توان یا قدرت انگیزشی را برای جوامع ایرانی به وجود نیاورده است. همه این گروهها بر مفاهیمی چون آزادی، عدالت، برابری، عدم تمركز، دمكراسی، سكولاریزم، انتخابات آزاد و غیره اصرار دارند اما همه این عبارات صورت های بسیار كلی از تغییر در ایران را نمایندگی می كنند كه بیش از آنكه امری قابل لمس باشند سبب شدە تا ابهام، بیشتر از انگیزش باشد. به فرض مثال عملی كه “دختر خیابان انقلاب” انجام داد، بسیار بیشتر از این تعابیر و مرامنامهها برد پیدا كردە است. دلیلش واضح است. هر كلمه، گفتمان و مدلی باید برای مردم قابل لمس باشد حال این مردم در کوردستان، بلوچستان، آذربایجان، تركمن صحرا، خوزستان و غیره باشند یا در تهران.
تغییر در ایران دارای صورت كلی نیست تا بتوان با مفاهیمی كلی به آن رسید. تغییر در ایران جزایر كوچكی هستند كه باید گفتمان و مدلی ارائه داد كه این جزایر بیش از بیش به یكدیگر نزدیك شوند. برای رسیدن به این امر، قالب گفتمانی تغییر در ایران از تهران عبور نمی كند بلكه تهران می تواند مكانی برای اجماع، اختیار یا درك مشترك آنها باشد. به عبارتی دیگر، نیاز به تعبیری داریم كه بتواند شرایط مطلوب را نمایندگی كند. 
تعبیر پیشنهادی، “ ایران دیگر” است. ایرانی كه همخوانی با آنچه بود و آنچه هست نداشته باشد بلكه ایرانی باشد كه در آن همه هویتها احساس امنیت و ارزش وجودی خود را احساس كنند. در “ایران دیگر” مفاهیم و تعابیری معنادار خواهد بود كه به جزایر پراكنده در ایران بگوید كه شما وجود دارید و ما شما را با آنچه كه هستید قبول می كنیم نه آنچه كه مطلوب ماست. در چنین ایرانی، اختیار باید جایگزین انتخاب شود تا بلکە خشونت دولتی پایان بپذیرد. به عبارتی دیگر این امکان فراهم شود كه همه طرف ها در پروسهای اختیاری، هویتی به نام ایرانی را قبول كنند نه در در برنامه و مدلی تزریقی کە خشونت، پای ثابت آن باشد چرا كه مدلهای گذشته بیشتر تزریقی و تحمیلی بودند تا اختیاری و دمكراتیك.
پس با گذار از دیروز و امروز، باید نگاه معطوف به فردا باشد. سوالی کە می باید ذهن بانیان تغییر را به خود مشغول کند، معطوف بە این مسئلە است كه آیا گفتمان و مدلی كه برای تغییر ارائه می شود می تواند احساس تعلق را برای جوامع ایرانی به همراه داشته باشد؟

کوردستان و تغییر نظام سیاسی در ایران

با سقوط “اردلانها” در ١٨٦٧ موج جدیدی از جنبش سیاسی در کوردستان ایران شکل گرفت کە سرآغاز آن با اتحاد “شیخ عبیداللە نهری” و “حمزە آقای منگور” شروع شد. اتحادی کە از سال ١٨٨٠ بنیان یا سرآغاز فصل دیگری را برای کوردها رقم زد. از آن زمان تاکنون بیش از یك قرن است كه کوردها برای امنیت هویتشان و کسب قدرت سیاسی در تلاشند و لحظەای تعلل در پیگیری خواستههایشان نشان ندادەاند. از سال ١٨٨٠ كه شیخ عبیدالله وارد سیاست در روژههلات یا کوردستان ایران شد، سلسلهای از جنبش ها و رهبران كورد سكان سیاست در کوردستان را در اختیار گرفتەاند و بە همین دلیل است کە كورد بودن همچنان یک ارزش است. در این مسیر رهبرانی همچون “سمكو شكاك”، “قازی محمد”، “قاسملو”، “شرفكندی”، “مصطفی سلطانی”، “مفتیزادە” و دیگران با مدل و راهكارهای متفاوت وارد سیر مبارزات كوردها شدهاند.
همه این رهبران امنیت و قدرت سیاسی برای هویتی بنام “كوردستان و کورد” را جستجو كردهاند.
مدلهایی كه هر یك از آنها در این مسیر ارائه دادند، بسته به شرایط و موقعیتی كه در آن قرار داشتند معطوف به ارزش هویتی به نام کوردستان و كورد بوده است. نمونههایی از حق تعیین سرنوشت همچون استقلال، خودمختاری و فدرالیسم تبدیل بە استراتژی جنبش کوردستان شدەاند. اما پاسخی كه به كوردها داده شده، تنها سركوب و به حاشیه رانده شدن آنها از سیاست در ایران می باشد. شرایط امروز پرسش كورد در ایران و منطقە بسیار متفاوت از گذشته است. به همین دلیل هر نیرویی كه خواهان تغییر در ایران است، باید درك درست و واقعی از این شرایط داشته باشد تا كوردها را به بخشی از مجموعه تغییر در ایران تبدیل كند. 
واقعیتی در رابطە با کوردستان وجود دارد. آنهم این است كه هرگاه فرصتی وجود داشتە، تعلل به خرج نداده و جنبش کوردستان فعال شده است. اما در سال ١٣٨٨ جنبشی بنام “جنبش سبز” در ایران شكل گرفت و واكنش كوردها به آن انفعال بود. یا در همین اتفاقات اخیر كوردها مشاركت آنچنانی نداشتند، هرچند “کرماشان” یكی از مراكز اعتراضات بود، اما جریانات کوردستانی این شهر از حضور و گسترش این اعتراضات با احتیاط عمل کردند. به عبارتی دیگر، حمایت تمام قد جامعە کوردستان را در پی نداشت. با سیری به تحولاتی از این دست باید به دنبال دلیل آن رفت. دلیلی كه بتواند شناخت درستی از انفعال كوردها ارائە دهد. یكی از دلایل اصلی اینكه كوردها هنوز با موضوع تغییر در ایران ارتباط برقرار نکردەاند، این است كه هیچیک از برنامه و گفتمانهایی كه بدنبال تغییر در ایران هستند، توانایی پاسخگویی به پرسش كورد در ایران را نداشته و ندارند. در جائیكه كوردها در عراق و سوریه توان و امکانشان بسیار تغییر كرده، عاقلانه نیست كه كوردها در ایران به “اختیارات اداری” راضی باشند (هرچند هیچگاه خواست كوردها حول خواست اداری و اختیارات اداری شكل نگرفته است) چرا كه پرسش كورد، پرسشی هویتی و معطوف به خواست ملی است نه “ عباراتی همچون عدم تمركز” . عدم تمركز مفهومی كلی است كه نمونههای بسیاری را شامل می شود. چراكه در آمریكا، آلمان، فرانسه، هندوستان، بلژیك، سوئیس و غیره هم عدم تمركز داریم. اما ماهیت هر یك از این عدم تمركزها متفاوت و جدا هستند. 
با در نظر گرفتن تمام نكاتی كه اشاره شد، می توان اینگونه استنباط كرد كه پرسش كورد در ایران به دنبال ارزش وجودی خود است. در این مسیر هیچگاه در انتظار تغییر در ایران نبوده است. اما تغییر در ایران را به مانند امری مثبت و معنادار قلمداد كرده است. همچنان كه در اوائل انقلاب به ارزشهای هویتی و دمكراتیك پایبند ماند، یا در سالهای آغازین اصلاحات هم نیم نگاهی به تغییر در جمهوری اسلامی داشت. با این وجود به واسطه تاریخ پر فراز و نشیبی كه داشته راه خود را می شناسد و می داند كه “چه می خواهد و چه نمی خواهد”. شاید به جرات بتوان گفت از جمله پویاترین جنبشهای معطوف به تغییر نظام سیاسی در ایران است. حال كه با شرایط جدیدی در ایران مواجه شدهایم كوردها دوباره با نگاهی مثبت به تغییر و اراده تغییر نظام سیاسی می نگرند اما از این نکته نیز غافل نیستند كه وارد معادلهای نخواهند شد كه آینده قابل لمسی را برای جایگاه و پایگاه هویت آنها نداشته باشد. جایگاهی كه به طور شفاف و صریح هویت آنها را بە رسمیت بشناسد و نگاهش به ایرانی بودن به مانند امری ابدی و ازلی نباشد، برعكس ایرانی بودن را از دریچه بازیگران و هویت های متفاوت در ایران جستجو كند. آیندهای كه در آن اختیار و اقناع سرلوحه سیاست باشد، نه مدلهای كلی. مدلهایی كه شاید انگیزش تغییر را به دنبال، تولید کنند اما به طور یقین ثبات همیشگی، پایان یافتن تبعیض و زمینههای واگرایی بیشتر را سبب خواهد شد. امری كه در دوران پهلویها و جمهوری اسلامی ادامه داشته است.

اصول پیشنهادی کوردستان:

١: ایرانی بودن امری اختیاری باشد. بهگونهای كه مشوق های بودن با ایران بیشتر از تهدیدات باشد.
٢: عبور از تصور یك ملت، یك زبان، یك فرهنگ و یك تاریخ 
٣: اتحاد ملتها، منشور اصلی نظام سیاسی باشد.
٤:نظام سیاسی برآمده از توافق میان هویتهای متفاوت باشد.

بهزاد خوشحالی
حسام دستپیش
رحیم سورخی
گلالە کمانگر
شلیر باپیری
شکریە کوردستانی
هیرش پالانی
مجید حقی
امین سرخابی
سهراب کریمی
آزاد مستوفی
کاوە آهنگری
علی اسماعیل نژاد

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *