لودویگ ویتگنشتاین در رابطه با زبان تحقیقات بسیار ارزندهای انجام دادهاست. در چند روز اخیر به ایدهای دیگر از ایشان در رابطه زبان برخورد کردم که برایم تامل برانگیز بود.
طبق نظر ویتگنشتاین ” محدودیتهای زبانی من، به معنی محدود بودن جهانم است”.
(Shaw Academy)
این ایدهی بسیار گویا اشاره به یک فاجعه در ایران که صد سالی است در حال رخ دادن است، دارد. فاجعهای که از طریق سیاست رسمیسازی و هژمونیبخشی به یک زبان در ایران و تحقیر و ایجاد محدودیت برای زبانهای غیر فارسی توسط دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی است. زبان اهمیت بسیار زیادی برای لودویگ ویتگنشتاین دارد، به همین خاطر هم میگوید: ” زبان من جهان من است”.
حال اگر نگاهی به نظام آموزشی در ایران بویژه در صد سال گذشته بیندازیم به وضعیت تراژیک زبانهای غیر فارسی در این کشور متکثر پیمیبریم.
نه تنها ایجاد محدودیت بلکه بطور رسمی و عملی زبانهای غیر فارسی در ایران از گردونه نظام آموزشی حذف گشتهاند. این هم به معنای ایجاد محدودیت برای تمامی آنانی که زبان مادری آنها غیرفارسی است. در واقع پروردهشدن انسانهای ضعیف با تواناییهای محدود آنهم از طریق تحمیل سیاستهای رسمی ضد آموزش به زبان مادری در ایران. بگونهای که اکنون نماندن زبان وزین و تاریخی گلیکی در شمال ایران به یک خطر جدی تبدیل گشته است.
سیاستهای زبان کشی در ایران توسط دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی نه تنها در راستای محدود کردن جهان ایرانیان غیر فارسی زبان است بلکه به منظور تسخیر و به انحصار درآوردن جهان، مسخ و کیش شخصیتی آنهاست.
در نهایت اگر از خود بپرسیم که چاره چیست؟ حداقل در سطح یک راه چاره فوری، یادگیری زبان مادری از طریق کلاسهای آموزش زبان مادری در شهرهای غیر فارسی زبان و یا بهشیوه آن لاین است که میتواند بخشی از این ستم تاریخی را جبران کند. اما بعنوان راه چاره اساسی تنها میتوان به یک سیستم دموکراتیک فدراتیو اشاره کرد که در آن مهر پایانی بر این ستم و تبعیض تاریخی زده شود.