گذر دوگانه

اینکه چڕا ایرانیها و ساکنان ایران به چنین روزی گرفتار شده‌اند- حداقل- بخشی از آن برای من روشن است: از ماست که بر ماست.
– چند سال پیش با یکی از مسئولین حزبی به دیدار نماینده آقای میرحسین موسوی در خارج از کشور رفتیم تا در بحبوحه جنبش موسوم به سبز بحثهایی را با هم داشته باشیم. البته چنین دیدارهایی مرسوم است و ایرادی به خود دیدار نیست. ایشان خیلی از بالاسر حرف می‌زدند و به صراحت می‌گفتند که آنها (گروه مهندس میرحسین موسوی) آلترناتیڤ و اکثریت هستند و با غرور خاصی مطالب را بیان می‌کرد. سه چهارم وقت دیدار به پایان رسیده بود که من در مورد آینده ساختار سیاسی و حقوق ملیتهای ایرانی هیچی از ایشان نشنیدم و بیشتر با واژگان بازی می‌کردند.آخر سر هم گفت: خوب اقوام هم می‌توانند موسسات آموزشی زبان مادری‌اشان را داشته باشند و آموزش ببیند. دیگه داشت دیر میشد، از مسئولم اجازه خواستم تا پرانتزی باز کنم. بر مبنای همان ایده و صحبتها کلام را اغاز کردم تا بداند که ما این بحثها را خورده‌ایم و ضمن رد ادعای اکثریت و آلترناتیو بودن آنها در آخر سر به ایشان گفتم: آقای دکتر اصولا ما کوردها به یک غیر کورد اجازه نمی‌دهیم که برای ما تعیین کند که آیا کوردها در سنندج و کرماشان و ایلام می‌تواند زبان مادریشان را آموزش ببیند یا نه، و اصلا این موضوع بحث ما هیچ موقع نخواهد بود، بلکه موضوع بحث ما تقسیم قدرت و فرم آن است.
– در یکی از برنامه‌های ” روبه‌رو” از تلویزیون من و تو بحث آموزش به زبان مادری را مطرح کردم. قبل از همه فردی که کهنه فدایی ( چپ) بود دو برابر وقت خودش به توصیف عظمت ذاتی و خصایص بی همتای زبان پارسی پرداخت. فقط مانده بود که بگوید گرز رستم چند کیلو وزن داشت. از همه عجیب‌تر نظر کسی بود که کنارش سه تن از رهبران کورد ترور شده بودند ولی ایشان جان سالم بدر برده بود و گفت: حالا اقوام می‌توانند هفتانه سه چهار ساعتی در موسسه‌ای جایی زبان مادریشان را آموزش ببیند.
– سال پیش با آقای رضا پهلوی ( همراه با چند دوست دیگر) سه جلسه اسکایپی داشتم در رابطه با وضعیت اپوزیسیون و اتحاد و ائتلاف. جلسه اول و دوم بسیار خوب پیش رفت، بطوری که اعلام ائتلاف میان جمعی از گروههای سیاسی ممکن می‌نمود. جلسه سوم که کسانی دیگر هم به جمع اضافه شدند، چون سطح مسئولیت در مناسبات سیاسی مطرح بود، ایشان ضمن رد تمام حرفهای دو جلسه قبلی‌اش به‌گونه‌ای حرف زد اصلا معلوم نبود که چکاره‌اند این وسط.
– چند سالی با ” اتحاد برای دمکراسی در ایران” همکاری و همراهی داشتم که دو سالی است به پایان رسانده‌ام آن دفتر را. از یک طرف تمام تلاش من و چند نفر دیگر در آن مدت این بود که یک کار عملی و اجرایی برای ائتلاف و ایجاد آلترناتیو انجام پذیرد و از طرف دیگر یک طیف هم تمام تلاششان جلوگیری از انجام این پروژه بود و به صراحت هم می‌گفتند که یو دی آی (اتحاد برای دمکراسی در ایران) بیشتر یک محفل دوستانه برای گفتگو است نه بیشتر و بدون تعارف چوب لای چرخ کارها می‌شدند. اما همین آقایان این روزها مشغول تشکیل آلترناتیوی تحت نام شورای گذار هستند.
– اگر از حاشیه نمودار اپوزیسیون جمهوری اسلامی( از چپ رادیکال تا راست رادیکال) هم بگویم به غیر تلف کردن وقت چیزی دیگر نخواهد بود.
نتیجه
به باور من همچنانکه قبلا هم عنوان کرده‌ام جمهوری اسلامی ایران به دلیل وجود چنین اپوزیسیونی به خوش‌شانس‌ترین دیکتاتوری تاریخ معاصر خاورمیانه تبدیل شده‌است. واقعا آنچکه بر ماست از ماست. برای همین لازم است هر آنکه نگاهی به سوی آزادی دارد ضمن گذر از تمامیت جمهوری اسلامی به فکر یک نسل نوین سیاسی برای رهبری این مرحله از تاریخ ایران باشد. البته این به معنی نادیده‌گرفتن یا حذف پیشکسوتان عرصه سیاسی نیست بلکه به معنی به کارگیری سازوکاری دیگر برای بنیان نهادن محتوایی دیگر به منظور رسیدن به آزادی است. آنچکه بدیهی می‌نماید شکست فاحش جمهوری اسلامی در تمامی عرصه‌ها و ناتوانی اپوزیسیون در زمینه تشکیل آلترناتیو است. به همین خاطر -به گمان من- لازم است که نسل نوین سیاسی طرحی نو برای سپهر سیاسی ایران دراندازد.
 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *